web 2.0

۲ مرداد ۱۳۸۹

به نام...خدا

بعد 2 سال می خواهم وبلاگ نویسی را دباره شروع کنم اما با فضایی متفاوت و مطالبی متفاوت دلم می خواد در اولین پست این وبلاگم جریان امروز را بنویسم:
بنده حلقه به گوش ار نه نوازي برود
   لطف کن لطف ،که بيگانه شود حلقه بگوش
                                                             سعدی 



بعد از مدت ها (حدودا 6 ماه)توانستم امروز معافیت خودم را از نظام وظیفه بگیرم اون هایی که راه من را رفته اند حتما می فهمند که من چی می گم با تمام این همه سختی ها امروز یک صحنه خیلی درد اور برام بود .رفته بودم اتاق صدور کارت که برگه های پرداخت بانکی(100 هزار تومان و اگر سال پیش بود فقط 7 هزار تومان!!!) را تحوبل بدهم جلوی من یک پیرمردی بود که بنده خدا معلول بود از اوضاعش هم مشخص بود که وضع مالی مناسبی ندارد و طبق گفته خودش به خاطر اینکه پسرش در شهرستان کار می کند خودش اومده کارای معافیت پسرشو انجام بده کارمند نظام وظیفه پرونده پسرشو زیرو رو می کنه بعد مثل همیشه که منتظر یک ایراد کوچیک هستند که طرفو بفرستند دنبال نخود سیاه! گفت تاییدیه مدرک تحصیلی پسرت کو ؟؟پیرمرد بیچاره ام منظورشو متوجه نمی شد(اتاق صدور کارت مرحله آخر هست و بعد از گذشتن از 5-6 مرحله که همه مدارک رو چک می کنند به این اتاق می رسی و امکان ندارد پرونده نقصی داشته باشد)کارمند هیچ توضیحی به پیرمرد قصه ما نداد و پروندشو جلوش پرت کرد و گفت جم کن برو تاییدیه بیار پیمرد بیچاره هم با اون وضع معلولیتش به سختی پرونده ای را که کارمند پخش و پلا کرده بود جمع کرد خیلی دلم می خواست به پیرمرد کمک کنم اما نمی دونم چرا نتونستم این کارو بکنم خلاصه پیرمد که با هزار زحمت پرونده رو جمع کرده بود می خواست بره که دوباره کارمند پروند رو ازش گرفت و باز پرت و پلا کردش و گفت:نه تاییدیه نداری جمع کن پروند رو برو تاییدیه بیار.....
نمی دونم یعنی واقعا کمک کردن به پیرمرد ما حتی برای جم کردن پرونده برای او انقدر سخت بود؟

0 نظرات:

ارسال یک نظر